🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓🐓
داستان هَوو در مرغهای محلی:
در ادامه مطالبی که در مورد مرغ های محلی نوشتم و گفتم که داستانهایی در مورد این موجودات جالب، خواهم گفت؛ امروز می خواهم در مورد هَوو مرغی بگم. همیشه فکر میکردم که این هَوو هَوو کردن و ترس از هَوو، فقط بین آدمها هست تا اینکه این هوو بازی رو تو مرغها هم دیدم. خالم مرغ محلی خیلی دوست داشت و همیشه چند تا توی توری و در حیاط نگهداری میکرد. از قضای روزگار تعداد مرغها کم شد و یه مرغ با یه خروس در حیاط خانه تنها شدند. چند مدتی به این منوال گذشت و زندگی مرغی داشت به خیر و خوشی میگذشت تا اینکه یه روز خالم مرغ دیگه ای خرید و آورد تا زندگی مرغ و خروسی از این تکرار روزانه خارج بشه. صدای مرغ جدید که تو حیاط خونه پیچید، خروس نامرد یار دیرین خودشو تنها گذاشت و بال بال کنان صدا زد تا مرغ جدید را به حضور بپذیره. مرغ قدیمی هم که اوضاع را این چنین دید و مرغ جدید را در کنار خروس احساس کرد، از محل نگهداری فرار کرد و از توری خارج شد. ما هم که تا اون لحظه حسادت مرغها را ندیده بودیم و اصلا نمیدونستیم که این قوانین هوویی بین مرغها هم برقراره و فکر میکردیم خانم مرغ قدیمی برای آب و دون از محل خارج شده، غذا را بیشتر کردیم و مرغ را به داخل توری برگردوندم. برگرداندن همانا و فرار مجدد همانا. خلاصه تا من چند روزی خانه خاله جان بودم با تمام تلاشها، مرغ حاضر به آشتی نشد و نشد تا من آمدم. تا مدتها بعد که جویای احوال مرغها شدم، گفتند که: