اوایل شنا بلد نبود اما در حین غواصی به شهادت رسید.
اقای حبیبی معلم بینش اسلامی دوره دبیرستانم(در دبیرستان امیر کبیر شهرستان فیروزاباد فارس) را یاد می کنم که در یکی از جلسات درس این خاطره از این شهید عزیز را نقل فرمودند.(وقتی فهمیدند که فامیلم قهرمانی و از طایفه نمدی هستم)
شهید مهران همکار ما نیز در کنار ما عازم جبهه شده بود نمی دونم چی شد که افتاد به رودخانه اونجا بود که فهمیدم شنا بلد نیست به تلاطم افتاد بود و از ما کمک می خواست پریدم تو اب تا نجاتش بدم اما مثل همه کسای دیگه هنگام غرق شدن چسبید به من و دوتا دستم را سفت گرفت خیلی ترسیده بود نزدیک بود دو تایی با هم غرق بشیم به هر زحمتی بود دستام را ازاد کردم و ازش دور شدم. سرش داد زدم که این طوری بهم نچسب تا نجاتت بدم این جوری دوتایی مون با هم غرق میشیم دستتو بده به من تا بریم بیرون دستاشو گرفتم و باهام همکاری کرد تا از اب بیرون اومدیم وقتی که حالش سر جا اومد با طعنه بهش گفتم ترک باشی و شنا بلد نباشی همین شد تا رفت و شنا یاد گرفت جزو گروه غواصای ما شد نمیدونم این حرف من بود یا از همون لحظه تصمیمش را گرفته بود خلاصه غواص شدو از اون غواصای حرفه ای. دیگه اون مهران قبلی نبود اصلا اون مهران قبلی کجا و این مهران کجا در حین غواصی شهید شد . از این بزرگا ما تو جبهه ها داشتیم.
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد